ElectroAfshar

مجتبی تونه‏ای

عمری در انتظار نشستم نیامدی

دل را به روی غیر تو بستم نیامدی

دل را برای آمدنت مهربان من!

روزی هزار بار شکستم نیامدی

امروز هم که با همه‏ی بی‏پناهی‏ام

عاشق‏تر از همیشه‏ات هستم نیامدی

گفتم اگر بیایی ای مهربان‏ترین!

بعد از خدا تو را بپرستم نیامدی

گفتند سبزپوش تو از کعبه می‏رسد

هر جمعه رو به قبله نشستم نیامدی

انتظار

مجتبی تونه‏ای

بی‏تو چه سخت می‏گذرد روزگار من

«در خود را به من نشان بده آیینه وار من»

ای آفتاب! خیره به راهت نشسته‏ام

رحمی به حال دیده‏ی چشم انتظار من

هر شب برای آمدنت گریه می‏کنند

سجاده و دو دیده‏ی شب زنده‏دار من

امّید بسته‏ام که می‏آیی و می‏کشی

دستی بر این دل ـ این دل ـ امّیدوار من

دل را برای آمدنت فرش کرده‏ام

بشتاب! ای امید دل بی‏قرار من

دست دعا و اشک و نیاز ظهور تو

کی مستجاب می‏شود این انتظار من؟

غروب آلاله

فاطمه تشکری
غروب غربت آلاله‏ها تماشایی است به سر رسیدن فصل ستم چه رؤیایی است
زمانه، ساکت و بی‏روح و خسته و تب‏دار هنوز منتظر آن دم مسیحایی است
کجاست بت شکن لحظه‏های خواب آلود؟ تمام پنجره‏ها غرق نور و زیبایی است
زمین، کِی از غل و زنجیر می‏شود آزاد چه وقت آینه سرشار شور و شیدایی است؟!
«بنال بلبل اگر با مَنَت سر یاری است» که دیده، تشنه‏ی دیدار آن اهورایی است

سفید است